کلاس ما

در این وبلاگ به فعالیتهای کلاس ما پرداخته می شود

کلاس ما

در این وبلاگ به فعالیتهای کلاس ما پرداخته می شود

خاطرات یک دانش آموز دهه ی 1340

  بایاد و نام خدا 

  کاردستی

  به درس کاردستی هم اشاره بکنم که در بیشتر سالها ساعت راحت درسی ما بود. در طول سال تحصیلی شاید چند بار ناچار بودیم وسایلی را تحت عنوان کاردستی به کلاس برده و به آموزگار نشان دهیم. معمولا بچه ها با استفاده از تکه های چوب و نمد، تخته پاک کن درست می کردند که از قضا بسیار هم مورد نوجه مسئولین مدرسه بود. گاهی ابتکار به خرج داده و درون نعلبکی را دوغاب گچ ریخته و قالب نسبتا قشنگی درست کرده و آن را رنگ آمیزی می کردیم  یا درون حباب لامپی را پر از دوغاب گچ کرده و پس از سفت شدن گچ، حباب را شکسته و تکه تکه جدا می کردیم و کاردستی را به مدرسه می بردیم.

  سال 1352 در آموزش و پرورش استخدام شده ومحل خدمتم در دبستان دکتر شریعتی  ( ششم بهمن سابق در محله ی چهاربیشه ی مسجدسلیمان ) تعیین شد. آموزگاری یکی از  پایه های پنجم این آموزشگاه به من محول شد. روزی یکی از دانش آموزانم را دیدم که کیسه ی نایلون بزرگی را از اسفنجهای مکعب مستطیل شکل ( به قول ما اَبر ) پرکرده و باخود به مدرسه آورده بود. با تعجب از او پرسیدم: این همه اَبر ( اسفنج ) را برای چه می خواهی ؟ و او به سادگی گفت: آقا اجازه، بچه های کلاس چهارم زنگ آخر کاردستی دارند و من این ابرها را به آنها می فروشم تا به جای تخته پاک کن به عنوان کاردستی تحویل دهند. با این که سالها از آن ماجرا می گذرد هروقت آن دانش آموزم را می بینم با خنده از یادآوری موضوع و با یک احترام خاصی می گوید: آقا دانش آموز ابرفروشتان را به خاطر می آورید؟

نظرات 1 + ارسال نظر
Amir shokri جمعه 10 آبان 1392 ساعت 00:55 http://www.kelase5-3blogsky.com

جالب بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد