کلاس ما

در این وبلاگ به فعالیتهای کلاس ما پرداخته می شود

کلاس ما

در این وبلاگ به فعالیتهای کلاس ما پرداخته می شود

خاطرات یک دانش آموز دبستانی دهه ی 1340

  با یاد و نام خدا

  خاطرات یک دانش آموز دبستانی دهه ی 1340

  اولین روزمدرسه را خوب به خاطر دارم. مرادردبستان سینا کـه نزدیک منزل بود ثبت نام کرده بودند. روز اول مهر ماه 1341 بود و بـرادربزرگم دستم را گرفته بود تا کلاس بندی شویم. آن موقع روز فرشته ها وآشنایی بچه ها با مدرسه وآمـدن اولیا با ساک پراز پفک وازاین قبیل نـبـود ( اگرهم بود اولیای ما این کاررا نمی کردند ). نخستین آموزگاری را که در دبستان سینا دیدم ، آقای ولی زاده بود و همیشه یادم است.

  لباس، کیف و کفش

 

  همیشه لباس، کیف و کفش برای بچه ها جذاب است. درآن زمان مردم به علت فقـرونیزصرفه جویی، بیشتر پارچه های ازجنس پلاستیک می خریدند ( لباسهای بشوروبپوش هـنوزازیادها فراموش نشده است). این لباسها با همه مزایا( البته برای بزرگترها) یک عیب عمده داشت که، زود نخ را پاره می کرد ومرتبا باید آنهارامی دوختند. چرخ خیاطی که همه نداشتند ومادران به ناچار آنها را با دست می دوختند و حدس بزنید وضع این لباسها را بعد ازیکی دوبار دوخته شدن ناشیانه  و معمولا با نخی متمایز از رنگ لباس و. . 

  عده ی معدودی از بچه ها کیف داشتند و بقیه معمولا یک تکه کش را به صورت بعلاوه (علامت جمع ) دور کتابهایشان می بستند که گم نشوند. روزهای بارانی هم کتاب و دفترها را درون یک کیسه ی پلاستیکی یا نایلونی می گذاشتند تا خیس نشوند. در سالهای اخیر که  خودم معلم مدرسه بودم می دیدم که بچه ها از یک تکه کش پهن که به صورت قشنگی تزیین شده بود و از نوشت افزار فروشی ها می خریدند به جای کیف استفاده می کردند یعنی همان کار سالها قبل خودمان. اینجا بود که فهمیدم در سالهای دهه ی 1340 ما هم خیلی پیشرفته تر از زمان بودیم و نمی دانستیم.

  لباس زیر ما هم داستان خودش را داشت. چیزی به نام زیرپیراهن که امروز می بینید در قاموس ما وجود نداشت. زمستانها که از سرما هرچه داشتیم بدون هیچ نظمی و رعایت جنسیتی می پوشیدیم و در تابستان هم تنها وتنها یک پیراهن و یا چیزی شبیه به تک پوش تنمان می کردیم. اما داستان لباس زیرهای ما هم  شنیدنی است. وقتی برای یکی از اهل خانه که معمولا مادر بود لباسی توسط خیاطان محلی و معمولا با دست دوخته می شد، ازاضافه ی پارچه  برای ما یک شورت یا به قول امروزیها شلوارک می دوختند که به همین دلیل به شورت ننه دوز معروف بودند ( به رنگ، نوع و جنس پارچه هم توجه داشته باشید ). در گویش محلی مردم مسجدسلیمان، به این شلوارکها گُرده پا می گفتند ( با ضمه ی گاف و کسره ی دال ). ما هم یا اصلا چیزی به نام لباس زیر نداشتیم ! ( گاهی مواقع که زمین می خوردیم یا به هر علتی شلوار پاره می شد و یا فراموش می کردیم و تکمه های شلوارمان باز می ماند، افتضاحی به بار می آمد که ناگفتنش بهتر است ) و به خاطر جلوگیری از مشکلات بعدی، همین شورتهای ننه دوز را می پوشیدیم. دخترها چون پیراهن یلند داشتند در این مواقع مشکلشان کمتراز پسرها بود. زمانی که ساعت ورزش هوس می کردیم با شورت فوتبال یازی کنیم، یکی دیگر ازنمایشهای کمدی زندگی ما آغاز می شد. سی و چند نفر دانش آموز با شورتهایی به رنگهای مختلف و گل منگولی، دست دوز و گاهی هم پاره و معمولا پارچه ی زنانه، برخی تنگ و چسبان و بعصی گشاد،  چه منتظره ی بدیع و چشم نوازی از آب درمی آمد.

نظرات 3 + ارسال نظر
رضا پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 17:48

قشنگ بود ولی میتونست قشنگترم باشه

سلام ممنون از پیامت. کاش می نوشتی چطور می توانست قشنگتر هم باشد. با سپاس

ارمان شایان سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 19:14

عالی بود

مبین زمانی جمعه 12 مهر 1392 ساعت 19:48

عالی بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد